تغییر معنای هوشمندی در عصر هوش مصنوعی
بسیاری از کارشناسان و موسسات پژوهشی پیشبینی کردهاند که پیامدهای روند ماشینی شدن در بخش خدمات به مراتب گستردهتر از پیامدهای این روند در بخش تولید است. تخمین ها حاکی از آن است که تعداد شغلهایی که به خاطر اتوماسیون در دنیای خدمات از بین میرود، 10 برابر شغلهایی است که به دلیل بهرهگیری از ماشین آلات در صنعت تاکنون از بین رفته است. حتی تصور کردن این رقم نیز تکان دهنده است!
اما چگونه میتوانیم خومان را برای این دنیای جدید شغلی آماده کنیم؟ از آنجا که هوش مصنوعی رقیبی بسیار قوی در این میدان به شمار میرود، رقابت سختی را در بازار کار پیش رو خواهیم داشت. به همین دلیل باید تواناییهای شناختی و هیجانی خودمان را تا حد امکان بالا ببریم.
بسیاری از کارشناسان بر این باورند که همچنان به انسان برای انجام یکی سری از کارهایی که نیازمند تحلیل، خلاقیت، یا نواوری است و نیز کارهایی که نیازمند فعالیتهای هیجانی بالاست نیاز خواهد بود. مشکلی که بسیاری از ما با آن روبرو هستیم، این است که به صورت معمول در چنین اموری پیشرفت نمیکنیم. دلیل این عدم پیشرفت را باید در دو گرایش طبیعی شناختی و هیجانی دانست. ما انسانها، دنیا را از دریچه فیلترهای ذهنی خود میبینیم و به همین دلیل به دنبال افکاری هستیم که تائیدکننده پیشفرضهایمان باشد و با استدلالهایی که با این پیشفرضها سازگار نیست هم مخالفت میکنیم. اما برای بهبود مهارتهای تفکر، گوشسپاری، ارتباط و نیز همکاری باید بتوانیم بر این دو گرایش غلبه کنیم.
فکر میکنم نخستین گام برای بهبود این مهارتها این است که تعریفی که از «باهوش بودن» داریم را باید تغییر دهیم. بسیاری از ما از همان نخستین سالهای مدرسه، همیشه نمره خوبی در امتحانات کسب میکردیم و از آنجا که تعریف معمول از «باهوش بودن» همین عملکرد خوب در یادگیری درسها و امتحانات بود، در دسته افراد باهوش قرار گرفتهایم. در واقع نگاه غالب این است که افراد باهوش کسانی هستند که اشتباه کمتری میکنند.
اما هوش مصنوعی این دیدگاه را تغییر میدهد، زیرا هیچ انسانی نیست که از نظر توانایی محاسباتی از ابررایانهای نظیر واتسون آیبیام برتر باشد. ماشینهای هوشمند میتوانند کارهایی نظیر پردازش، ذخیره و بازخوانی اطلاعات رابه مراتب بهتر و سریعتر از انسانها به انجام رسانند. افزون بر این، هوش مصنوعی خیلی سریعتر از انسان میتواند الگوهای را شناسایی کند. خلاصه اینکه در عصر دستگاههای هوشمند، تعریف سنتی ما از «هوش» دیگر معنایی ندارد.
در مقابل، به تعریفی جدید از «باهوش بودن» نیاز داریم که بتواند جنبههای عالی انسانی نظیر تفکر و یا احساسات را در بر بگیرد. در دنیای آینده دیگر حجم دانستهها تعیینکننده هوشمندی یک نفر نیست، بلکه کیفیت تفکر، گوش سپردن به دیگران، برقراری ارتباط، همکاری و یادگیری، مولفههای تعیینکننده در این زمینه خواهند بود. در حقیقت، کمیت جایگزین کیفیت خواهد شد. آگاهی از اینکه تعریف «باهوش بودن» در آینده با تعریف کنونی آن متفاوت است میتوان به ما کمک کند به بهبود مهارتهای هیجانی و شناختی خود بیشتر توجه کنیم.
در آینده، زمان بیشتری را برای یادگیری استقبال از ایدههای نو و نیز تقویت باورمان به واکنش درست در برابر دادههای جدید اختصاص خواهیم داد. برای جبران اشتباهاتمان تلاش بیشتری کرده و اهمیت بشیتری به مهارتهایی که به هوش هیجانی مربوط میشود خواهیم داد. در دنیای آینده، یک فرد باهوش میکوشد تا بر دو مانع تفکر انتقادی و نیز همکاری تیمی غلبه کند که اولین عامل غرور (پافشاری بر پیشفرضهای ذهنی) و دومی نیز ترسهایمان است. مقابله با این دو مانع به ما برای درک بهتر واقعیت کمک میکند. به این ترتیب میتوانیم رویکردی انسانیتر را در پیش بگیریم. ما انسانها به این شیوه میتوانیم در دنیای هوشمند آینده، ارزشی خلق کنیم.
منبع: HBR